![]()
1369/05/23
بیانات در دیدار وزیر و مسئولان وزارت فرهنگ و آموزش عالی و رؤسای دانشگاههای سراسر کشور
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
خیلى خوشحالیم از زیارت آقایان، علما و اهل معرفت و فرهنگ و دانش و دانشگاه؛ خب، نسبت به خیلى از آقایان هم که از نزدیک ارادت و سابقهى اخلاص داریم؛ بخصوص بعضى از دوستان از جمله برادر عزیزمان آقاى دکتر معین که معاشرتهاى طولانى و ممتد (داریم)؛ چند سال ما تقریباً به طور مستمر اقلّاً هفتهاى یک بار ایشان را زیارت میکردیم. و من خوشحالم از اینکه ایشان این مسئولیّت مهم را عهدهدارند؛ هم به خاطر معنویّت و شخصیّت انقلابى و اسلامى و حقیقتاً دلسوز که از ایشان سراغ دارم و هم به خاطر قدرشناسى مسائل دانشگاهها و علم کشور که دیدم و شاهد بودم که چقدر ایشان نسبت به این مسائل اهمّیّت میدهند. جلسهى شما برادران عزیز براى بنده جلسهى خیلى دلنشینى است؛ و خیلى بهتر بود اگر فرصت بود مىنشستیم صحبت میکردیم، شما میگفتید، بنده میگفتم؛ که متأسّفانه وقت آن را من ندارم، وَالّا آمادگى آن را دارم؛ بلکه شوق آن را دارم. خب، حالا «ما لا یدرک کلّه لا یترک کلّه»؛(۲) حالا به همان اندازهاى که میسور است صحبتى بکنیم، یک مطلبى عرض کنیم. عمدهى مطالب تقریباً همان چیزهایى بود که در بیانات آقاى دکتر معین ذکر شده بود: رشد علم، رشد تحقیق، رشد کمّى، گسترش در نقاط محروم، اهمّیّت دادن به بعضى از چیزهایى که در دانشگاهها حقیقتاً اهمّیّت دارد، تکلیف نهادهاى انقلابى را به طور قاطع مشخّص کردن، آنها را به شکل معقول و درستى تقویت کردن، مدیریّت و مسائل مدیریّت و تقویت مدیریّت؛ همین حرفهایى که واقعاً مسائل حاد و اساسى دانشگاهها بوده در این چندساله. بنده هم که مکرّر دربارهى این مسائل مطالبى را عرض کردهام؛ چیز جدیدى حقیقتاً نیست. البتّه در شنیدن اثرى است که در دانستن نیست؛ اى بسا انسان چیزهایى را هم میداند، لکن گفتگوى آنها و شنیدن و باز شنیدن و باز شنیدن آنها تأثیراتى دارد و در انسان انگیزه ایجاد میکند. شاید خوب بود که ما پرداخته بودیم(۳) از مسائل دانشگاهها و میپرداختیم به مسائل فرهنگ عمومى کشور در جمع شماها. خب، فرهنگىهاى اصلى کشور شما هستید؛ فرهنگ جامعه، رشد معرفت انقلابى و بینش انقلابى و خصلتهاى انقلابى و فرهنگ انقلابى کجا باید بحث بشود، روى آن فکر بشود، تصمیمگیرى بشود، جز در جمع دانشوران و فرهنگیان انقلابىِ متعهّد؟ هنوز واقعاً این یک عقدهاى است براى بنده و شاید براى هر کسى که حقایق فرهنگى جامعه را میداند و حقایق موجود در دستگاههایى که متصدّى و متکفّل علاج آنها هستند، اعم از هنرىاش، ادبىاش، علمىاش، تبلیغىاش، دینىاش و غیر دینىاش را میداند که تصمیمگیرى شده، روى کاغذ گفته شده که فرهنگ عمومى کشور کجا و چه جورى باید بررسى بشود، لکن خب، خیلى فاصله است بین آنچه باید و آن بایدى که تحقّق پیدا میکند و به مرحلهى شدن میرسد. اى کاش مسائل دانشگاهها جلوى چشم را نمیگرفت تا آدم به آن مسائل میپرداخت؛ یک قدرى با شماها صحبتى میشد، حرفى زده میشد؛ ولى خب، مسائل دانشگاهها هم الان مسائل حادترى است به اعتقاد من. با وجود همهى این مطالب درستى که آقاى دکتر معین فرمودند و آنچه شده و آنچه بنا است بشود، در عین حال انصافاً وقتى یک عنصر مؤمن به این انقلاب و مؤمن به این حقیقت و مؤمن به این تحوّل عظیمى که با این ریشهى عمیق و با این اهمّیّت در این کشور ایجاد شده، نگاه میکند به دانشگاه کشور، میبیند نه، این، آن بال پروازدهنده، آن چرخ پیشبرنده، آن موتور حرکتدهنده ــ به هر چه میخواهید تشبیه کنید ــ که باب یک چنین حقیقت عظیمى باشد، نیست. دانشگاه ما عیب دارد، ایراد دارد، باید ایراد آن برطرف بشود. البتّه توقّع معجزه نیست؛ آنچه بنده عرض میکنم، حرف یک آدم ایدئالگراى بىتوجّه به واقعیّتها نیست. شما میدانید من چند سال مسئول اجرائى این کشور بودم، حقایق را میدانم، وانگهى همینطور که ایشان(۴) اشاره کردند، با مسائل دانشگاهها، با بودجهى دانشگاهها آشنا هستم؛ در عین حال اینها را عرض میکنم. من میخواهم بگویم شما که این بار را بر دوش گرفتهاید، با این دید کلان ــ به قول مصطلح جارى شماها ــ یا با این دید کلّى از بالا ــ طبق تعبیرات ماها ــ به مسئله نگاه کنیم؛ یک ذرّه از این آب و گل جزئیّات خلاص بشویم، ببینیم چه باید کرد تا این چرخها را از گل بیرون کشید. ما همینطور دُور خودمان نچرخیم، بلکه عقب نرویم. دانشگاه نظام جمهورى اسلامى باید کسانى را تربیت بکند که تکیهى این نظام به آنها باشد؛ یعنى این نظام از لحاظ علمى، از لحاظ عملى، از لحاظ مدیریّت، از لحاظ گشودن گرههاى ریز و درشت بر سر راه زندگى این ملّت، به آنها تکیه کند؛ مگر غیر از این است؟ دانشگاه براى چیست؟ مگر بى علم میشود زندگى کرد؟ میشود پیش رفت؟ میشود به حقوق ملّى خود واقف شد یا آن حقوق را به دست آورد یا در راه آنها به مبارزات درست دست زد؟ ملّتى که علم ندارد، محکوم به عقبماندگى، به ذلّت، به بارکشى، به بداخلاقى، به دون (بودن) و فرودستى در معادلات جهانى است. امروز علم نقش خیلى زیادى دارد در دنیا ایفا میکند. این کسانى که امروز بر دولتها و دستگاههاى سیاسى دنیا در این کشورهاى بزرگ مسلّطند، انسانهاى معمولیای هستند، بعضىشان از متوسّط برجستگان پایینترند؛ کارهایشان نشان میدهد، حرفهایشان نشان میدهد؛ یا از لحاظ فکرى پایینترند، یا از لحاظ انسانى پایینترند، یا از لحاظ اخلاقى پایینترند؛ خب ببینید دیگر، این آمریکا است، این غرب است؛ در عین حال اینها بر دنیا دارند حکومت میکنند؛ چرا؟ به خاطر علم. خب تا کِى باید ملّتهاى مسلمان از آن چیزى که مایهى اصلى است در تحرّک یک نظام، در شخصیّت یک نظام، در وصول به حقوق یک ملّت، در تأثیر براى سازندگى دنیا، تهیدست بمانند؟ بدون علم که در دنیا هم نمیشود اثر گذاشت. شما بهترین آدمهاى دنیا (هم که) باشید، ما بهترین ملّتها و شریفترین و عزیزترین ملّتها (هم که) باشیم، وقتى نتوانیم بر روى بشریّت اثر بگذاریم، وقتى نتوانیم این گرداب مهلک را مهار بکنیم، چه فایدهاى دارد؟ رسالت یک انسان که یک رسالت فردى نیست، یک رسالت خانوادگى نیست، یک رسالت ملّى به معناى محدود نیست؛ یک رسالت انسانى است؛ اصلاً انسان در محدودهى انسانیّت زندگى میکند. این همه کارهاى بزرگ را بدون علم مگر میشود انجام داد؟ این علم ما کجا است؟ خدا لعنت کند سلاطین قاجار و پهلوى را، و خدا نگذرد از این رجال پلید و خبیثى که بخصوص از زمان ناصرالدّینشاه تا زمان محمّدرضا امور این کشور را به دست داشتند که چه کردند با این ملّت بااستعداد و این جواهر قیمتىِ استعدادى که در این کشور هست! میدانید که استعداد ایرانى از متوسّط استعداد کشورهاى دنیا بالاتر است؛ این را من از آدمهاى مطّلع و وارد با اتّکاء به آمار نقل میکنم؛ سابقهى ما هم همین را نشان میدهد. این ملّت را و خودشان را در دورانى که میشد لااقل به این گردونهى اسبیای که داشته میرفته برسانند و سوار شوند، در یک خواب عمیقى فرو بردند. یک وقتى (این ملّت) بیدار شده که آن گردونه به موتور رسیده، آن موتور به جت رسیده، آن جت به بالاتر از آن رسیده؛ جز غبارى از حرکت کاروان علم بشریّت چیزى در دست ما نیست. خب، این را باید (جبران کنیم)؛ انقلاب یعنى همین؛ انقلاب یعنى اینکه در همه چیز تحوّلى به وجود بیاید، یکى از آنها هم در مقولهى علم در این کشور (است)؛ نگویید ما پول نداریم، بودجه نداریم؛ خب بله، خیلى کارها با پول انجام میگیرد لکن به نظرم میرسد کلّ دستگاه علم کشور و دانش کشور باید با یک دید انقلابى (اداره شود)؛ مثل آن کسى که فرزندش در آب افتاده و دارد غرق میشود، مثل روحیهی همان مبارزى که در دوران پیش از پیروزى انقلاب اصلاً هیچ چیز نمیفهمید ــ میدیدیم دیگر کسانى را ــ زن، بچّه، زندگى، خانه، راحتى، همهى زندگىشان مصروف میشود براى اینکه یک کارى را انجام بدهند؛ دستگاه علمى کشور اینجور بایستى جلو برود و هر چیزى که مانع سر این راه است حقیقتاً برطرف بشود. در دانشگاهها باید (براى) علم و تحقیق و تحقیقهاى کاربردى و مانند آن کارى کرد، حرکتى کرد. امروز خب بحمدالله تشکیلات ــ دستگاه وزارت و دستگاه دانشگاهها، همهی شما ــ تشکیلات حزباللهى است؛ عرض کردم، من خیلى از آقایان را، کارتان را، انگیزههایتان را، ایمانتان را، از نزدیک میشناسم. بپردازید به مسئلهى توسعهى علم و توسعهى دانش. این یک نکته. نکتهی دوّم که بنده مکرّر در سخنرانىها در همین مراسم مختلف دانشگاهى عرض کردهام و شاید این حرف تکرارى باشد لکن مهم است و باید عرض بکنم، مسئلهى دین در دانشگاه است. دین؛ دین به همین معناى تدیّن؛ آن دینِ با تفسیر غلط روشنفکرى از دین و همان تصوّراتى که بعضىها داشتند و آن کجرَوىها و کجفهمىهایى که در مسائل دین بوده، نمیگویم؛ نخیر، تجربه نشان داد آنها یک پول سیاه ارزش ندارد؛ من عمرم را در همین چیزها صرف کردهام، از دور حرف نمیزنم. دین به معناى تدیّن، یعنى پابندى به احکام اسلام؛ قبول، اذعان، تسلیم؛ دین این است. روایت هم دارد، قرآن هم همین است: اِنَّ الدّینَ عِندَ اللهِ الاِسلام؛(۵) اسلام یعنى چه؟ «مَن اَسلَمَ وَجهَهُ لِله»(۶) یعنی چه؟ یعنى صورتت را تسلیم خدا کن؛ این دین است. دین یعنى تسلیم خدا شدن؛ خب، مظهر در مورد احکام شرعى همین است که باید بر طبق همان احکام شرعى عمل کنیم و عمل کنند. دانشگاه باید محیط دین باشد. اینکه گفتم تکرارى است، این حرف است: من میگویم چرا وقتى کسى وارد حوزهى علمیّه میشود، اگر بىدین است، اگر کممعرفت است ــ حالا بىدین که غالباً نیست ــ ... دانشگاه باید عکس این باشد؟ آخر روى این یک فکرى بکنیم. دانشگاه مگر دانشگاه همین مملکت نیست؟ حوزه مال همین مملکت (است)، دانشگاه هم مال همین مملکت است؛ پدر و مادر هم که یکى است؛ متخرّجین هم باز براى یک دستگاه، براى یک ملّت میخواهند کار کنند. علّتش این است که دانشگاه را آن کسانى بنیانگذارى کردند که اساس دین را نه اینکه قبول نداشتند، بالاتر از این بود، اصلاً میخواستند ریشهکن کنند. میدانید دیگر؛ مگر غیر از این است؟ این تاریخچهى دانشگاه است، این تاریخچهى فرهنگ اروپایى است در کشور ما. آنهایى که (دانشگاه را) آوردند، اعتقادشان این بود که اینها حرفهاى مفتى است؛ و روشنفکرى جدید اصلاً اینجورى متولّد شد: ضدّ دین و مخالف با دین و عازم بر قلع و قمع دین! خب، دانشگاه هم که طبعاً زایشگاه و پرورشگاه همین روشنفکرى جدید اروپایى بود؛ بنابراین فضا، فضاى غیر دینى شد. خب، این مال دانشگاه بود؛ دانشگاه وابستهى به غرب، دانشگاه پرداختهی صُنَعاء غرب ــ ساختهشدههاى غرب ــ امّا دانشگاه اسلامى چه؟ همهى آن حرفهایى که راجع به علم و مانند این حرفها گفتیم، آن وقتى معنا پیدا میکند که این عالِمى که شما درست میکنید، متدیّن باشد؛ وَالّا اگر عالِم بىتدیّن بخواهید، خب هست؛ (اگر) بروید در آمریکا، انگلیس، فرانسه، آن قدر علماى بزرگ، دانشمندان عالىمقامى که حالاحالاها مانده که شماها به آنها برسید هستند، امّا خب بىدین، ضدّ دین، ضدّ آرمانهاى ما، ضدّ اهداف ما؛ مگر ما میخواهیم آنجورى درست کنیم؟ جمهورى اسلامى مگر میخواهد عالِم بىدین درست بکند؟ نه آقا. هر کسى در دانشگاه ــ فرق نمیکند این بساط شما، تشکیلات شما، یک تشکیلات پزشکى است (یا غیر آن)؛ هیچ تفاوتی نمیکند ــ فکرش این باشد که «ول کنید این حرفها را، حالا بگذارید درسشان را بخوانند»، این فکر، غلط است، این فکر، مردود است؛ درسشان را باید بخوانند با تدیّن. تدیّن که یک چیزى نیست که یک زمانى برایش بگذاریم و بگوییم خب، حالا این مدّت را درس بخواند، بعد شروع کند به تدیّن! تدیّن که این (طور) نیست. تدیّن جزو وجود انسان است، جزو ذهن انسان است، با انسان رشد میکند، شکوفایى پیدا میکند، در تمام حرکات انسان اثر میگذارد. دین که بیگانهى از زندگى نیست. دین در یک کلمه حرف زدن، در یک اشاره، در یک موضعگیرى تأثیر میگذارد. مگر آدمى که معتقد به دین است، میتواند یک مدّتى بىدین زندگى کند؟ محیط دانشگاه باید محیط دینى باشد؛ باید این را تأمین کنیم، و این نمیشود مگر اینکه شما که رؤسا هستید، صددرصد با تعصّب دینى و انقلابى (کار کنید). از کلمهى تعصّب نترسید؛ تعصّب جاهلى بد است، تَعَصُّبَ الجاهِلِیَّة؛(۷) عصبیّت جاهلى بد است؛ عصبیّتى که از روى جهالت نباشد، خیلى هم خوب است؛ معناى عصبیّت، جهالت نیست. پایبندى شَدید، اصرار بر اینکه باید دین حاکمیّت پیدا کند و چترى بر زندگى محیط دانشگاهى بزند، وظیفهى شما رؤساى دانشگاهها، مسئولین دستگاههاى دانشگاهى کشور، بیش از همه آقاى وزیر و معاونین ایشان و مسئولین و بعد هم رؤساى دانشگاهها و رؤساى دانشکدهها است. البتّه از یک استاد چنین انتظارى نمیرود؛ ممکن است شما از یک استاد مسیحى دعوت کنید بیاید آنجا، که اصلاً قبول ندارد؛ هیچ اشکالى هم ندارد؛ یک استادى که نماز نمیخواند، بىدین است، مانعى ندارد، دعوت کنید بیاید اینجا؛ منتها مواظب باشید این استاد، نخواهد بىدینى صادر کند از وجود خودش؛ نه، (اگر) به حریم این شىء مقدّس، مساسى(۸) نداشته باشد، اصطکاکى نداشته باشد، بیاید؛ اگر اصطکاک داشت، نیاید؛ این حرف همیشهى من است؛ اعتقاد بنده همیشه این بوده و هست. آن استادى که بنا است بیاید علمى را (در کلاس) بیاموزد و اعتقادى را که روح آن علم است از بین ببرد و بگیرد، این نباید بیاید؛ این دزد است، این مضر است. یک وقت کسى میگوید آقا حالا تندىهایى کردند، تندىهایى میکنند، بىرویّه عمل میکنند؛ خب هر جا تندىاى بىرویّه باشد غلط است؛ اینکه محلّ بحث نیست؛ بحث سر شما است که میخواهید چه تصمیم بگیرید؛ عاقلانه، خونسردانه، با تسلّط بر جوانب امر، شما نباید بگذارید. اگر آن استادى یا آن مسئولى که در رابطهى خودش با دانشجو میخواهد بیاید پایههاى ایمان دینى ــ که همان ایمان انقلابى است؛ انقلابى یعنى همان دینى، هیچ فرقى نمیکند؛ دین که میگوییم، معلوم است که دینِ پایهى انقلاب را میگوییم ــ و ایمان انقلابى آنها را سست بکند، او چه مسئولى است؟ او چه دلسوزى است؟ او چه ارزشى براى پیشرفت علم کشور دارد؟ او چه کمکى به استقلال این ملّت میتواند بکند؟ این همان دانشگاهِ گذشته میشود؛ دانشگاه گذشته حقیقتاً براى این مملکت سودمند نبود. خب، بنده خبر دارم هزاران دکترى که آمدند، بچّههایى را نجات دادند، مریضهایى را شفا دادند؛ هزاران مهندسى که دهها هزار ساختمان ساختند، اینها را میدانیم؛ مسئلهى یک ملّت که اینها نیست، مشکل یک ملّت که اینها نیست. دانشگاه وابستهى به غرب، دانشگاه متّکى به ارادهى دیگران و به فرهنگ دیگران نمیتواند براى یک فرهنگ مفید باشد. این، دو عنصر اصلى است. غرض، این را توجّه بفرمایید. از همهى عناصر مؤمن خوب استفاده کنید. دُور این مسائل خطوخطبازى را هم براى خاطر خدا در محیط دانشگاه قلم بگیرید؛ نگذارید؛ حالا شما که رؤسا هستید، جلوى آن را بگیرید. این مسائل اختلافاتِ مذاق و سیاسى و خط و مانند اینها واقعاً ضرر زده! در دانشگاه یک اکثریّتى در این سالهایى که بنده اطّلاع دارم، دانشجوى بىمبالات نسبت به دین ــ حالا نمیگویم بىاعتقاد ــ و بىتقیّد نسبت به مسائل دینى مشغول کار خودشانند؛ یک اقلّیّت معتقد به دین تقسیم شدند به دو سه گروه، یک عدّه تندرو، یک عدّه کندرو، یک عدّه راست، یک عدّه چپ، و مانند اینها دائم دارند تو سر و کلّهى هم میزنند! خب این بلاهت است، این چه کارى است؟ اگر راست میگویند، بنشینند با همدیگر تفاهم بکنند و آن کار اصلى را انجام بدهند. حالا اینکه مال محیطهاى دانشجویى است و دانشجوها باید متوجّه باشند چه کار دارند میکنند. شما که رؤسا هستید، شما که مسئولین هستید، مواظب باشید در این دعواى مضر، نبادا یک ذرّه کمک کنید به اشتعال، یعنى یک تراشهى چوب هم که بریزید، مقصّرید؛ (نبادا) یک طرف را تقویت کنید، یک طرف را کمک کنید، یک طرف را تضعیف بکنید؛ این مسائل را کنار بگذارید. هر کسى را که معتقد به دین است (از او استفاده کنید). حالا البتّه اعتقاد به دین درجاتى دارد؛ گیرم حالا (کسی) آن اعتقاد روشنِ سالم و آن تفکّر انقلابى زیبا را که آدم حتّى از تصوّرش حظ میکند، ندارد، یک درجه پایینتر است؛ خب باشد، بهتر از آن (کسى) است که هیچ چیزش را ندارد. بالاخره نمیشود گفت که یا صددرصد یا هیچ؛ خب، بالاخره صددرصد هم خوب است، نود درصد هم در درجهی بعدش خوب است، هشتاد درصد هم در درجهی بعد خوب است، هفتاد درصد هم در درجهی بعدش خوب است؛ هفتاد درصد کجا، پنج درصد کجا؟ هفتاد درصد کجا، صفر کجا؟ چرا این محاسباتِ این قدر واضح در رفتار و اعمال ماها مورد ملاحظه قرار نمیگیرد؟ و بعد اللتیا و الّتى،(۹) آقاى دکتر معین فرمودند که ما را حمایت کنید؛ من هر کارى بتوانم، حاضرم؛ البتّه آنکه نقدتر از همه است دعا است، که آن را بىدردسر میتوانیم برایتان انجام بدهیم که البتّه انجام میدهیم و غیر از دعا و بعد از دعا هم هر کارى واقعاً بتوانم و میسور باشد براى من، دوست میدارم انجام بدهم و انشاءالله انجام خواهم داد. شماها را حقیقتاً یکى از آن سنگینبارترین مأموران الهى میدانم که بار سنگین را بر دوش گرفتهاید؛ هم تحسینتان میکنم به خاطر این جرئت و فداکارى و هم برایتان واقعاً از خداى متعال کمک میخواهم. هر کار هم که ممکن باشد، حاضرم انجام بدهم انشاءالله. اجمالاً آقایان این جهتگیرىها را فراموش نکنند؛ همچنین جدّى و مصرّانه دنبال کنند، انشاءالله. مژده دادند که فردا هم خدمتتان خواهم رسید.(۱۰) والسّلام علیکم و رحمة الله
(۱ در ابتدای این دیدار، آقای مصطفیٰ معین (وزیر فرهنگ و آموزش عالی) مطالبی بیان کرد.
(۲ کاری را که نمیتوان به شکل کامل انجام داد، نباید بکلّی آن را ترک کرد.
(۳ فراغت یافتن
(۴ وزیر فرهنگ و آموزش عالی
(۵ سورهى آلعمران، بخشى از آیهى ۱۹؛ «در حقیقت، دین نزد خدا همان اسلام است ...»
(۶ سورهى بقره، بخشى از آیهى ۱۱۲؛ «... هر کس که خود را با تمام وجود به خدا تسلیم کند ...»
(۷ غرر الحکم و درر الکلم، ص ۱۶۴
(۸ تماس و برخورد
(۹ پس از چنین و چنان
(۱۰ دیدار اقشار مختلف مردم (۱۳۶۹/۵/۲۴)
![]() برگزیدهها
آخرینها
|